سرزمین سرد
سرزمین سرد محل حضور خداوند است در زندگی انسان

ارنست همینگوی فردریش نیچه خاموشی بموقع مکث کنید تنهایی عبور از طوفان لبخند آدم های خوب آناتول فرانس شعری از سهراب سپهری با اجازه خدا شکستن روزه پند حافظ درخت - ایرج جنتی عطایی روزی از روزها چرچیل بنجامین فرانکلین حال ما


نیایش

پیش از خواب بیاد آورید خدایی را که خالق میلیاردها کهکشان است و همه جهان فرمانبردار اوست. او خدایی است که در چنین دنیای پهناوری بسادگی قادر است تک تک بندگانش را در این سیاره کوچک ببیند، بفهمد و بشنود و گره از مشکلاتشان بگشاید. او براستی مهربان و بزرگتر است از هر آنچه که ما می اندیشیم. پس به او توکل کنید و بخواهید یاریتان دهد و سختی هایتان را تبدیل به خوشی کند. از همه دل ببرید و فقط به او دل بسپارید و بدانید که او برای شما کفایت میکند و هرگز بی پناه رهایتان نخواهد کرد.

 

http://mj1.persianfun.info/img/93/1/ElhamBakhsh19/1.jpg




نویسنده : مهران قیصری تاریخ : یک شنبه 31 فروردين 1393

ویژگی های سی گانه یک انسان مدنی

1.به شهروندان عادی بیشتر احترام بگذارد تا کسانی که پست و مقام دارند.

2. بتواند سی صفحه در مورد خود، روحیات و افکار خود بدون حتی یک جمله تکراری بنویسد.

3. برای خود به وسعت جهان، احترام قائل باشد.

4. در روز حداقل پانزده دقیقه برای شناخت خود وقت بگذارد.

5. از کسی سؤال خصوصی نپرسد.

6. برای هر سؤالی، چندین پاسخ متفاوت قائل باشد.

7. اختلاف خود با دیگران را با گفت وگو حل کند.

8. مبنای قضاوت در مورد انسان ها: 95 درصد باطن و عمل آن ها، 5 درصد، ظاهرشان.

9. انتظارات خود را از دیگران به حداقل برساند. با توانایی های خود زندگی کند.

10. راست گویی و درست کاری را نه صرفاً یک فضیلت فردی بلکه استوانه آفرینش بداند.

11. برای کل جامعه و آینده آن تلاش کند و نه صرفا در گروه و اطرافیان خود.

12. در روز پانزده دقیقه با گُل و گیاه وقت بگذراند و رنگ ها را تقدیر کند تا بلکه قدری از قدرت، سیاست، پول و خودنمایی فاصله گیرد.

13. در صف خودپرداز بانک، یک متر از کسی که مشغول کار بانکی است فاصله بگیرد.

14. با عذرخواهی، فضای تنش ها را تخفیف دهد.

15. از نیاز به نمایش، عبور کرده باشد.

16. اگر می خواهد ثروتمند شود، نهاد های دولتی و حکومتی را ترک کند.

17. بر کسانی که با او تفاوت فکری و سلیقه ای دارند، القاب نگذارد.

18. در زندگی اجتماعی و سیاسی: 95 درصد فکر و مطالعه و استدلال، 5 درصد حس، شایعات و فضاها را رعایت کند.

19. تا بتواند در رانندگی بوق نزند.

20. به گونه ای رفتار کند که صاحبان قدرت سراغ او بیایند و نه بالعکس.

21. بخش مهمی از زندگی خود را برای بجا گذاشتن میراثی ارزشمند برای جامعه، طراحی کند.

22. هنگام به کارانداختن برف پاک کن ها برای شستشوی شیشه ها، اتوموبیل های اطراف را کثیف نکند.

23. برای هر انسانی، مستقل از اینکه چه فکری دارد و به کدام گروه تعلق دارد، ارزش انسانی قائل باشد.

24. از دوستی ها و به خصوص حلقه اول دوستان خود، مانند گُل مراقبت کند.

25. حداقل در دو کار گروهی به طور دائمی، برای فرونشاندن منیت های خود، مشارکت کند.

26. اعتبار فکری افراد را در متون قابل اتکایی که تولید کرده اند، بداند.

27. وارد شبکه ذهنی منتقدین خود شود تا جهان آن ها را بهتر درک کند.

28. در رفتار اجتماعی و اخلاق فردی، قابل پیش بینی باشد.

29. به هیچ فرد، گروه و ملتی دشنام ندهد. با مخالفین خود، حقوقی رفتار کند.

30. شأن و منزلت خود را به مراتب بالاتر از کسانی بداند که پست و مقام و منصب دارند.


نویسنده: پروفسور محمود سریع القلم

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org




نویسنده : مهران قیصری تاریخ : جمعه 29 فروردين 1393

آگاهی




نویسنده : مهران قیصری تاریخ : پنج شنبه 28 فروردين 1393

شیدائی - سعدی

یک روز به شیدایی در زلف تو آویزم           زان دو لب شیرینت صد شور برانگیزم

گر قصد جفا داری اینک من و اینک سر       ور راه وفا داری جان در قدمت ریزم

بس توبه و پرهیزم کز عشق تو باطل شد   من بعد بدان شرطم کز توبه بپرهیزم

سیم دل مسکینم در خاک درت گم شد     خاک سر هر کویی بی فایده می‌بیزم

در شهر به رسوایی دشمن به دفم برزد     تا بر دف عشق آمد تیر نظر تیزم

مجنون رخ لیلی چون قیس بنی عامر         فرهاد لب شیرین چون خسرو پرویزم

گفتی به غمم بنشین یا از سر جان برخیز   فرمان برمت جانا بنشینم و برخیزم

گر بی تو بود جنت بر کنگره ننشینم           ور با تو بود دوزخ در سلسله آویزم

با یاد تو گر سعدی در شعر نمی‌گنجد         چون دوست یگانه شد با غیر نیامیزم




نویسنده : مهران قیصری تاریخ : سه شنبه 26 فروردين 1393

نازنین

 

نازنين از عشق مردم ناز تا کي ميکني؟
اي خود عاشق ميکشي و تکيه بر وي ميکني
ناقه ي ليلي به سرعت ميبري اي ساربان
حال مجنون گر بداني ناقه را هي ميکني




نویسنده : مهران قیصری تاریخ : دو شنبه 25 فروردين 1393

رقص آنجا کن که "خود" را بشکنی - مولانا

چوپان بيچاره خودش را كشت كه آن بز چالاك از آن جوي آب بپرد نشد كه نشد.

او مي‌دانست پريدن اين بز از جوي آب همان و پريدن يك گله گوسفند و بز به دنبال آن همان.
عرض جوي آب قدري نبود كه حيواني چون اونتواند از آن بگذرد... 

نه چوبي كه برتن و بدنش مي‌زدسودي بخشيد و نه فريادهاي چوپان بخت برگشته.
پيرمرد دنيا ديده‌اي از آن جا مي‌گذشت وقتي ماجرا را ديد پيش آمد و گفت:
من چاره كار را مي‌دانم. آنگاه چوب دستي خود را در جوي آب فرو برد و آب زلال جوي را گل آلود كرد.
بز به محض آنكه آب جوي را ديد از سر آن پريد و در پي او تمام گله پريد.
چوپان مات و مبهوت ماند. اين چه كاري بود و چه تأثيري داشت؟
پيرمرد كه آثار بهت و حيرت را در چهره چوپان جوان مي‌ديد گفت:
تعجبي ندارد تا خودش را در جوي آب مي‌ديد، حاضر نبود پا روي خويش بگذارد. آب
را كه گل كردم ديگر خودش را نديد و از جوي پريد.
 
فهميدم اين كه حيواني بيش نيست پا برسر خويش نمي‌گذارد و خودرا نمي‌شكند

چه رسد به انسان كه بتي ساخته است. از خويش و گاهي آن را مي‌پرستد

 
چه سخت است خود شکستن
و از خودگذشتن و پریدن
تا رسیدن به معبود ومعشوق.




رقص آنجا کن که "خود" رابشکنی
پنبه را  از  ریش  شهوت   برکنی
 
رقص   وجولان بر  سر  میدان    کنند
رقص  اندر  خون"خود"  مردان   کنند

چون رهند از دست "خود" دستی  زنند
چون جهند از نقص "خود"رقصی  کنند
 
مطربانشان از درون دف می‌زنند
بحرها در شورشان کف می‌زنند
 
تو  نبینی  لیک  بهر گوششان
برگها بر شاخها  هم  کف ‌زنان


تو   نبینی برگها را  کف  زدن
گوش دل باید نه این گوش بدن
  
«مولانا»




نویسنده : مهران قیصری تاریخ : یک شنبه 24 فروردين 1393

خوشبختی




نویسنده : مهران قیصری تاریخ : شنبه 23 فروردين 1393

نیایش




نویسنده : مهران قیصری تاریخ : جمعه 22 فروردين 1393

نوبهارست بیا

حال امروز من از آینه پیداست، بیا

سفره‌ی عید مهیاست، بیا

نوبت ماست، بیا

 

گل بر شاخه که در دست تو زیباست، بیا

عمر گل امشب و فرداست، بیا

نوبت ماست، بیا

 

پر پروانه پر از نقش و نگار است، بیا

روز آغاز بهار است، بیا

گل به بار است، بیا

گل به بار است، بیا

 

سایه‌ی این چمن از برگ چنار است، بیا

وقت آواز هزار است، بیا

تا بهار است، بیا

تا بهار است، بیا




نویسنده : مهران قیصری تاریخ : پنج شنبه 21 فروردين 1393

به رقص آ

آمد بهار جان‌ها ای شاخ تر به رقص آ

چون یوسف اندرآمد مصر و شکر به رقص آ

 

ای شاه عشق پرور مانند شیر مادر

ای شیرجوش دررو جان پدر به رقص آ

 

چوگان زلف دیدی چون گوی دررسیدی

از پا و سر بریدی بی‌پا و سر به رقص آ

 

تیغی به دست خونی آمد مرا که چونی

گفتم بیا که خیر است گفتا نه شر به رقص آ

 

 

از عشق تاجداران در چرخ او چو باران

آن جا قبا چه باشد ای خوش کمر به رقص آ

 

ای مست هست گشته بر تو فنا نبشته

رقعه فنا رسیده بهر سفر به رقص آ

 

در دست جام باده آمد بتم پیاده

گر نیستی تو ماده زان شاه نر به رقص آ

 

پایان جنگ آمد آواز چنگ آمد

یوسف ز چاه آمد ای بی‌هنر به رقص آ

 

تا چند وعده باشد وین سر به سجده باشد

هجرم ببرده باشد دنگ و اثر به رقص آ

 

کی باشد آن زمانی گوید مرا فلانی

کای بی‌خبر فنا شو ای باخبر به رقص آ

 

طاووس ما درآید وان رنگ‌ها برآید

با مرغ جان سراید بی‌بال و پر به رقص آ

 

کور و کران عالم دید از مسیح مرهم

گفته مسیح مریم کای کور و کر به رقص آ

 

مخدوم شمس دین است تبریز رشک چین است

اندر بهار حسنش شاخ و شجر به رقص آ

دیوان غزلیات شمس تبریزی

 




نویسنده : مهران قیصری تاریخ : دو شنبه 18 فروردين 1393

نوید بهار




نویسنده : مهران قیصری تاریخ : دو شنبه 18 فروردين 1393

سود




نویسنده : مهران قیصری تاریخ : دو شنبه 18 فروردين 1393

تقدیر



نمی دانم 

اینجا که ایستاده ام

تقدیر من است یا  تقصیر من!

اما

وقتی یافته هایم را با باخته هایم مقایسه میکنم

می بینم

چون خدا را یافتم , هر چه باختم مهم نیست!

آموختم  که تمام ماجراهای زندگی

فقط

قانون عشق بازی خدا با ماست




نویسنده : مهران قیصری تاریخ : شنبه 16 فروردين 1393

اصالت و تربیت

اصالت بهتر است یا تربیت خانوادگی؟


روزی شاه عباس در اصفهان به خدمت عالم زمانه "شیخ بهائی" رسید. پس از سلام و احوال پرسی از شیخ پرسید:

 در برخورد با افراد اجتماع " اصالت ذاتیِ آن ها بهتر است یا تربیت خانوادگی شان؟

شیخ گفت : هر چه نظر حضرت اشرف باشد همان است، ولی به نظر من "اصالت" ارجح است.  شاه بر خلاف او گفت : شک نکنید که "تربیت" مهم تر است.
بحث میان آن دو بالا گرفت و هیچ یک نتوانستند یکدیگر را قانع کنند. به ناچار شاه برای اثبات حقانیت خود او را به کاخ دعوت کرد تا حرفش را به کرسی نشاند.

فردای آن روز هنگام غروب شیخ به کاخ رسید. بعد از تشریفات اولیه وقت شام فرا رسید. سفره ای بلند پهن کردند، ولی چون چراغ و برقی نبود، مهمانخانه سخت تاریک بود. در این لحظه پادشاه دستی به کف زد و با اشاره او چهار گربه شمع به دست حاضر شدند و آنجا را روشن کردند. در هنگام شام، شاه دستی پشت شیخ زد و گفت:

 دیدی گفتم "تربیت" از "اصالت" مهم تر است. ما این گربه های نااهل را اهل و رام کردیم که این نتیجه اهمیت "تربیت" است.


شیخ در عین این که هاج و واج مانده بود، گفت من فقط به یک شرط حرف شما را می پذیرم و آن این که فردا هم گربه ها مثل امروز چنین کنند.

شاه که از حرف شیخ سخت تعجب کرده بود، گفت: این چه حرفی است؟ فردا مثل امروز و امروز هم مثل دیروز! کار آن ها اکتسابی است که با تربیت و ممارست و تمرین یاد انجام می شود، ولی شیخ دست بردار نبود که نبود. تا جایی که شاه عباس را مجبور کرد تا این کار را فردا تکرار کند.

لذا شیخ فکورانه به خانه رفت. او وقتی از کاخ برگشت، بی درنگ دست به کار شد. چهار جوراب برداشت و چهار موش در آن نهاد. فردا او باز طبق قرار قبلی به کاخ رفت. تشریفات همان و سفره همان و گربه های بازیگر همان. شاه که مغرورانه تکرار مراسم دیروز را تاکیدی بر صحت حرف هایش می دید، زیر لب برای شیخ رجز می خواند که در این زمان شیخ موش ها را رها کرد. در آن هنگام هنگامه ای به پا شد. یک گربه به شرق دیگری به غرب آن یکی شمال و این یکی جنوب ...

حکایت جالب و خواندنی شاه عباس و شیخ بهایی - www.taknaz.ir

این بار شیخ دستی بر پشت شاه زد و گفت: شهریارا ! یادت باشد. اصالت گربه موش گرفتن است؛ گرچه "تربیت" هم بسیار مهم است، ولی"اصالت" مهم تر. یادت باشد با "تربیت" می توان گربه اهلی را رام و آرام كرد ،ولی هرگاه گربه موش را دید، به اصل و "اصالت" خود بر می گردد.




نویسنده : مهران قیصری تاریخ : پنج شنبه 7 فروردين 1393

سفره هفت سین




نویسنده : مهران قیصری تاریخ : سه شنبه 5 فروردين 1393

موفقیت 1




نویسنده : مهران قیصری تاریخ : سه شنبه 5 فروردين 1393


.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.


تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به سرزمین سرد مي باشد.